اقلّيّت ها در جوامع چند قومي
در ژاپن، گروهي از مردم زندگي مي کنند که از نظر فيزيکي فرقي با ساير ژاپنيها ندارند. آنها صدها سال در اين کشور زندگي کرده اند و به همان مذهب ساير مردم تعلق دارند، اما اکثريت مردم ژاپن به ديده ي دشمني يا حقارت به آنها
نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
در ژاپن، گروهي از مردم زندگي مي کنند که از نظر فيزيکي فرقي با ساير ژاپنيها ندارند. آنها صدها سال در اين کشور زندگي کرده اند و به همان مذهب ساير مردم تعلق دارند، اما اکثريت مردم ژاپن به ديده ي دشمني يا حقارت به آنها مي نگرند. منشأ اين وضعيت به دوران فئودالي برمي گردد، زماني که جنگهاي ميان فرمانروايان محلي منجر به رانده شدن بسياري از مردم از زمينهايشان گرديد. آنها مطرود و آواره شدند و "اتا" (1) و بعداً "بوراکومين" (2) نام گرفتند. هر دو نام هنوز به کار برده مي شوند و "اتا" اهانت آميزتر است. (Dore & Aoyagi, 1965)
اين مطرودين مجبور شدند مشاغل پستي را که ديگران از آن نفرت داشتند بپذيرند. در اعتقادات مذهبي محلي، بسياري از اين مشاغل ناپاک تلقي مي شدند، عقيده اي که بعدها افرادي را هم که اين کارها را انجام مي دادند در برگرفت. در نتيجه از جانب اکثريت به طور منظم مورد تبعيض واقع مي گرديدند. آنها در سکونتگاههاي ويژه زندگي مي کردند، از تغيير شغل ممنوع گرديده بودند و مجبور بودند فقط در ميان خودشان ازدواج کنند. با نوسازي ژاپن، که در نيمه دوم قرن نوزدهم آغاز گرديد، اتاها رسماً با ديگران برابر شدند. فرماني از سوي امپراتور ژاپن اعلام کرد که آنها شهروند کامل بوده و اجازه دارند هر شغلي را که مايل باشند دنبال کنند. اصطلاح اتا از اظهارات رسمي ناپديد گرديد همان گونه که اصطلاح "کاکاسياه" (3) در آمريکا از ميان رفته است. اما اين اصطلاح به عنوان لقب همچنان به کار مي رفت و اعمال تبعيض در عمل چندان تغييري نکرد. بوراکومينها همچنان در محلات فقير و مجزا متمرکز گرديده بودند و فقط مشاغل عموماً ناخوشايند و کم درآمد را انجام مي دادند. اکثريت مردم ژاپن وصلت با اين گروه را مايه ي ننگ خانواده مي دانستند.
امروز بوراکومينها در کشوري که به سومين قدرت بزرگ اقتصادي جهان تبديل گرديده است هنوز اقليت محرومي را تشکيل مي دهند. بسياري از بوراکومينها در همان نواحي فقيرنشين شلوغي که نياکانشان زندگي مي کردند ساکن هستند. حتي مردم ساير نواحي محروم مجاور به ديده ي حقارت به آنها مي نگرند. ميزان ازدواج ميان آنها و بقيه ي جمعيت همچنان اندک است و خانواده ها اغلب زمينه ي اجتماعي زن يا شوهر آينده را کاملاً بررسي مي کنند تا اطمينان حاصل کنند که هيچ گونه ارتباطي با بوراکومينها وجود نداشته باشد. سازمانهاي مختلفي به منظور بهبود موقعيت بوراکومينها در جامعه ژاپن به وجود آمده اند، اما تعصب و تبعيض همچنان شديد است. هنوز بسياري از مردم بوراکومينها را "کم عقل، فاقد رفتار عالي اخلاقي، پرخاشگر، بي اراده و بي خبر از هرگونه اصول بهداشت يا ادب" تصور مي کنند. (Neary, 1986)
گروههاي قومي، اقليتها و نژاد در جوامع چند قومي
مورد بوراکومينها نشان مي دهد تعصبات نسبت به يک گروه اقليت تا چه اندازه مي تواند ريشه دار و ديرپاي باشد، حتي هنگامي که هيچ گونه اختلافات فيزيکي با بقيه ي جمعيت در ميان نيست. بدبختانه تعقب و آزار اقليتها در تاريخ بشر کاملاً معمول بوده است. يهوديان در غرب مسيحي نزديک به دو هزار سال در معرض تبعيض و زجر و آزار بوده اند، و دهشتناکترين نمونه کشتار وحشيانه عليه يک گروه اقليت کشتن ميليونها يهودي در اردوگاههاي متمرکز آلمان طي جنگ جهاني دوم بوده. ايدئولوژي نازي ادعا مي کرد که يهوديان نژادي پست تر از "مردم آريايي" آلمان و اروپاي شمالي اند. (Weinstein, 1980) اصطلاح "آريايي" در اصل به گروهي از زبانها اطلاق مي گرديد که مردماني از نژادهاي گوناگون به آن سخن مي گفتند، و توسط نازيها و به اصطلاح دانشمندان نژادشناس، آنها براي اشاره به ويژگيهايي که پايه ي واقعي چنداني ندارند به کار گرفته شد.يهوديان در آلمان، مانند بوراکومينها در ژاپن، گروهي با ويژگيهاي متمايز قومي بودند. قوميت به ديدگاهها و شيوه هاي عمل فرهنگي که اجتماع معيني از مردم را متمايز مي کند اطلاق مي شود. اعضاي گروههاي قومي خود را از نظر فرهنگي متمايز از گروهبنديهاي ديگر در جامعه مي دانند، و ديگران نيز آنها را همين گونه در نظر مي گيرند. براي تشخيص گروههاي قومي از يکديگر از ويژگيهاي مختلف بسياري مي توان استفاده کرد، اما معمول ترين آنها عبارت اند از زبان، تاريخ يا تبار (حقيقي يا خيالي)، مذهب و شيوه هاي لباس پوشيدن و آرايش. اختلافات قومي تماماً فرا گرفته شده اند، نکته اي که به خودي خود بديهي به نظر مي رسد مگر اينکه به ياد آوريم که چگونه بارها اين گونه گروهها به عنوان گروههايي زاده براي فرمانروايي در نظر گرفته شده اند يا برعکس، "نادان" ذاتاً تنبل، و مانند آن انگاشته شده اند.
اکثر جوامع امروزي گروههاي قومي گوناگون و متعددي را در برمي گيرند. در بريتانيا، مهاجران ايرلندي، آسيايي، هند غربي، ايتاليايي و يوناني از جمله گروههايي هستند که اجتماعات قومي مشخصي را در درون جامعه بزرگتر تشکيل مي دهند. ايالات متحده، آمريکا از نظر قومي متنوع تر از بريتانيا است اجتماعات مهاجري را از همه ي گوشه و کنار دنيا در خود جاي داده است.
بسياري از جوامع در دنياي امروز، هم در دنياي صنعتي و هم در جهان غيرصنعتي جوامع چندقومي هستند. جوامع چند قومي (4) جوامعي هستند که در آنها چندين گروه بندي قومي بزرگ وجود دارد. اين گروهبنديها در يک نظم سياسي و اقتصادي مشارکت دارند، اما از جهات ديگر تا اندازه ي زيادي از يکديگر متمايزند.
نخستين بار يکي از مردم شناسان به نام ج.اس. فرنيوال هنگامي که جوامع برمه و جاوه را در خاوردور مطالعه مي کرد اين مفهوم را مطرح کرد:
در برمه، مانند جاوه، شايد نخستين چيزي که توجه ناظر خارجي را به خود جلب مي کند آميختگي اقوام مختلف است- اروپايي، چيني، هندي و بومي. اين پديده به مفهوم دقيق يک آميختگي است زيرا آنها با هم مي آميزند اما ترکيب نمي شوند.... در آنجا جامعه اي چند قومي وجود دارد، با بخشهاي مختلف اجتماع که در کنار يکديگر زندگي مي کنند، اما جداگانه در درون يک واحد سياسي. (Furnivall, 1956, p.304)
بيشتر کشورهايي که قبلاً مستعمره بوده اند، به علت وحدت سياسي که بر انواع فرهنگهاي از پيش موجود تحميل گرديده، به صورت جوامع چند قومي درآمده اند. در واقع تمام جوامع امروزي تا اندازه اي کثرتگرا (5) گرديده اند.
تمايزات قومي به ندرت "خنثي" (6) محسوب مي شوند. آنها معمولاً با نابرابريهاي آشکار در ميزان ثروت و قدرت، و همچنين تعارض بين گروهها در ارتباط هستند. چرا اختلافات قومي غالباً با تنش و ستيزه همراه است؟ علت تعصب و تبعيض قومي چيست؟ چرا تعارضات قومي اغلب (اگرچه نه هميشه) بر تفاوتهاي نژادي متمرکز است؟ آيا جوامعي که با کثرتگرايي زياد مشخص مي شوند الزاماً بايد نابرابر باقي بمانند؟ نخست ماهيت اقليتهاي قومي را تحليل کرده، و مفهوم "نژاد" را مورد بحث قرار خواهيم داد. سپس در بخشهاي بعدي تقسيمات قومي و نظامهاي مختلف روابط نژادي را تحليل خواهيم کرد.
اقليتها
مفهوم اقليتهاي قومي (8) يا گروههاي اقليت در جامعه شناسي زياد به کار برده مي شود، و معناي آن وسيع تر از مفهومي صرفاً عددي است. از نظر آماري اقليتهاي بسياري وجود دارند، مانند افرادي که موي قرمز دارند يا بيشتر از يکصد کيلو وزن دارند، اما اينها در اصطلاح جامعه شناسي اقليت نيستند. گروه اقليت، آن گونه که در جامعه شناسي استنباط مي شود داراي ويژگيهاي زير است.1- اعضاي اين گروهها از آن روي که توسط ديگران مورد تبعيض واقع مي گردند، در وضع نامساعدي قرار دارند. تبعيض هنگامي وجود دارد که حقوق و فرصتهايي که يک دسته از مردم از آن بهره مندند به گروه ديگري داده نمي شود. براي مثال، مالکي ممکن است از اجاره دادن اتاق به فردي به علت اين که متعلق به اقليت قومي هند غربي است خودداري کند.
2- اعضاي گروههاي اقليت نوعي حس همبستگي گروهي، يعني احساس "تعلق به همديگر" دارند. تجربه ي دستخوش تعصب و تبعيض بودن معمولاً احساسات وفاداري و علايق مشترک را افزايش مي دهد. اعضاي گروههاي اقليت اغلب گرايش دارند که خود را همچون "قومي جدا" از اکثريت در نظر بگيرند.
3- گروههاي اقليت معمولاً تا اندازه اي از نظر فيزيکي و اجتماعي از اجتماع بزرگتر جدا هستند. آنها معمولاً در محلات، شهرها يا مناطق معيني از کشور متمرکزند. ازدواج ميان گروهي (9) بين کساني که در گروه اکثريت هستند با اعضاي گروه اقليت بسيار اندک است. افراد گروه اقليت ممکن است به طور جدي مشوق درون همسري (10) (ازدواج در درون گروه) باشند تا ويژگيهاي فرهنگي خودشان را زنده نگه دارند.
گروههاي اقليت هميشه تا حدي از نظر قومي از اکثريت متمايزند، اما اين که تا چه اندازه متمايز باشند فرق مي کند. بوراکومينها در ژاپن يک گروه اقليت اند، اگرچه ميزان اختلاف قومي ميان آنها و اکثرت جمعيت اندک است. آنها شبيه ساير ژاپني ها هستند و مانند آنها رفتار مي کنند. اما بسياري از اقليتها از بقيه ي جمعيت جوامعي که در آن زندگي مي کنند هم از نظر قومي و هم از نظر فيزيکي متمايزند. براي مثال، اهالي هند غربي و آسياييها در بريتانيا، و سرخپوستان آمريکا، سياهان، چينيها و بعضي گروههاي ديگر در آمريکا اين گونه هستند. اختلافات فيزيکي، از لحاظ رنگ پوست يا ويژگيهاي ديگر، تفاوتهاي نژادي ناميده مي شوند. از آنجا که مفهوم نژاد موضوع بسياري از تفکرات شبه علمي بوده است که بر آگاهي عمومي تأثير گذاشته، لازم است با تفصيل بيشتري بررسي گردد.
نژاد و زيست شناسي
امروز بسياري از مردم معتقدند- به غلط- که انسانها را مي توان به آساني از نظر زيست شناختي به نژادهاي گوناگوني تقسيم کرد. نيروي اين اعتقاد شايد شگفت آور نباشد، زيرا کوششهاي متعددي توسط دانشمندان براي دسته بندي ملل جهان بر حسب نژاد به عمل آمده است. برخي مؤلفان چهار يا پنج نژاد عمده را تشخيص داده اند، در حالي که ديگران بيش از سي نژاد مختلف را شناسايي کرده اند. اما استثناهاي متعددي بر اين طبقه بنديها يافت شده است که باعث مي شود هيچ يک از آنها عملاً قابل استفاده نباشد. براي مثال، نوعي که معمولاً زياد به آن استناد مي شود، نژاد "سياه" (11) است که فرضاً بايد داراي پوست سياه، موي سياه کاملاً مجعد و بعضي مشخصات فيزيکي ديگر باشد. با وجود اين ساکنان اصلي استراليا، يا بوميان، پوست سياه اما موهاي مجعد و گاهي بور دارند. نمونه هاي بسيار ديگري مي توان يافت که هرگونه طبقه بندي دقيق را غيرممکن مي سازند. پيشرفتهاي علم ژنتيک اين نظر را که ممکن است چندين خط مختلف تکامل نژادي از اجداد آنتروپوئيد (12) ما وجود داشته باشد، کاملاً باطل کرده است.ظاهر شخصي با پوست کاملاً تيره، موهاي مجعد کوتاه و لبهاي کلفت در برابر فردي با پوست کمرنگ، موهاي صاف يا فردار و لبهاي نازک ممکن است تفاوتهاي فيزيکي اساسي را نشان دهد. در واقع تفاوتهاي فيزيکي تقريباً به طور کامل محدود به اين گونه جنبه هاي ظاهري است. دانشمندي که يک نمونه خون را آزمايش مي کند نمي تواند بگويد که آيا اين نمونه متعلق به شخصي سياهپوست يا سفيدپوست است. تفاوتهاي فيزيکي ميان انسانها از توليد و تناسل دروني جمعيت ناشي مي شود، که بر حسب ميزان تماس بين واحدهاي مختلف اجتماعي يا فرهنگي فرق مي کند. به سخن ديگر، گروههاي جمعيت انساني مجزا نيستند، بلکه يک زنجيره يا خط پيوسته را تشکيل مي دهند. گوناگوني ژنتيکي درون جمعيتها که در برخي ويژگيهاي نمايان فيزيکي اشتراک دارند به همان اندازه زياد است که گوناگوني ميان گروهها. اين واقعيتها بسياري از زيست شناسان، انسان شناسان و جامعه شناسان را معتقد ساخته است که مفهوم نژاد بايد به کلي کنار گذاشته شود.
تفاوتهاي فيزيکي آشکاري ميان انسانها وجود دارد و بعضي از اين تفاوتها موروثي است، اما اين سئوال که چرا بعضي تفاوتهاي فيزيکي و نه تفاوتهاي ديگر، موضوعاتي براي تعصب و تبعيض اجتماعي مي شوند هيچ گونه ارتباطي با زيست شناسي ندارد. بنابراين تفاوتهاي نژادي را بايد اختلافات فيزيکي اي دانست که اعضاي يک اجتماع يا جامعه آنها را از جنبه ي قومي مهم تلقي مي کنند. براي مثال، تفاوت در رنگ پوست اغلب به اين ترتيب مهم تلقي مي گردد، در صورتي که تفاوت در رنگ مو مهم دانسته نمي شود. (Rex, 1986) نژادپرستي به غلط نسبت دادن ويژگيهاي موروثي شخصيت يا رفتار به افرادي است که داراي ظاهر فيزيکي خاصي هستند. نژادپرست (13) کسي است که معتقد است براي ويژگيهاي برتري يا فروتري که گمان مي رود افراد يک تيره ي فيزيکي معين دارا باشند، مي توان تبييني زيست شناختي ارائه کرد.
پي نوشت ها :
1. Eta
2. Burakumin
3. nigger
4. plural societies
5. pluralist
6. neutral
7. race
8. ethnic minorities
9. intermarriage
10. endogamy
11. negroid
12. anthropoid
13. racist
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}